Montag, 12. September 2011

شقاوت دین

اين جا کردستان است
مهين شکرالله پور

بسيار دردناک آن وقت که زنی مظلوم در سرزمينم به رسم اعتراض و طغيان در برابر نابرابري، ظلم و اجحافی که سيستم مردسالاری با کج انديشی ها و کج روی های معمولش بر او روا می دارد، درمانده و عاجزانه بدن نحيفش را به شعله ی بيرحم آتش می سپارد، ناله و ضجه های جگرسوز و جانکاه دختری رنج کشيده درکنج خانه ای در گوشه ای ازاين ديار ، چند صباحی پس از به آتش کشيدن بدن نحيف و ضعيفش، مچاله شده، در کنج عزلت خود مرگ را به انتظار می نشيند،چه دهشتناک است تصوير زنی بی گناه که به سبب جبر فرهنگ و سنت يگانه راه اثبات معصوميتش را در خودسوزی جستجو می کند. اينجا کردستان است، در کردستان که خودسوزی عاقبتی دردناک و تلخ برای زنان و دخترانی است که به دنبال سالها صبر و انتظار در سياهی و تاريکي، به قصد گريز از واقعيت های ملموس و دردآور زندگي، خودکشی را برگزيده به پيشوازش می شتابند. کردستان با داشتن نرخ بالای خودکشی در افراطی ترين وجه ممکن يعنی خودسوزی چند ساليست با معضلی مهم و چالشی عميق دست به گريبان است، بيماری خطرناکی که رفته رفته خود را به مانند هشت پای زشت به جامعه ی کردی می نماياند وکسی پاسخگوی آن نيست .
در اين ميان شايع ترين شيوه برای پايان دادن به زندگی زنان در کردستان خودسوزی است با ميانگين سنی15تا30ساله

خودسوزی در کردستان به شيوه ای زجرآور ديده ميشود . از ايلامی که بيشترين درصد خودسوزی در ايران تا اقليم کردستانی که به گفته ی وزير حقوق بشرش تقريباً هر روز زنی مغبون چنين دامی می شود. ابعاد فاجعه به قدری است که قابل سرپوش گذاشتن نيست و نگرانی های ناشی از آن در رسانه های جهانی بازتابهايی انعکاس يافته به طوريکه گزارش هايی تکان دهنده در اين زمينه منتشر می شوند.


خوسوزی را بايد در فقر فرهنگي، کم بودن سطح سواد، مهاجرت  ، جمعيت زياد و ساختار نامناسب آن، فقر اقتصادي، محدوديت اجتماعي، آداب و رسوم و باورهای غلط دانست.

مهمترين عامل اين خودسوزيها فقر فرهنگی جامعه مردسالاری که زن را به مثابه ی کالايی می بيند که مالکيتش در دستان مرد است و هيچگاه موجودی برابر با مرد که می  تواند نقشی در ساخت جامعه اش داشته باشد قبول کند. در هزاره سوم بشر به پيشرفت های غيرقابل باوری در عرصه ی تکنولوژی دست يافته و دستاورد اجتماعی ناشی از اين پيشرفت، توسعه ی شهرنشينی به مفهوم مدرن آن است که هر فردی را با معيار انسان بودنش می سنجند و بس متأسفانه مدل جوامع فئودالی و مردسالار با ارائه ی مالکيت های سطحی آن دوران هنوز در بسياری از مناطق کردستان به چشم می آيد.

برای مبارزه با اين مشکل حاد نيازی مبرم به تزريق آگاهی در ميان لايه های زيرين خود دارد که سطح انديشه و تفکر به جايی رسد که بتواند زن را به مثابه ی موجودی همسان با مرد نگرد، حق و حقوقی متساوی را به طرزی قانونی به وی اعطا نمايد تا در نهايت زن نيز بتواند با شرکت سازنده تر در فعاليت های اجتماعی در صورت مواجهه با مشکلاتی عاطفی و روحی عاقلانه تصميم بگيرد زيرا که در حقيقت خودکشی مرگ يک انسان نيست بلکه مرگ دردناک يک زندگی است.

نويسنده: مهين شکرالله پور
21 شهریور 1390     صفحه روشنگری 13:54
Balatarin

Samstag, 3. September 2011

مرگ ننگین بر خائنین

کسانی که بظاهر یا در خفا و مستقیم یا غیر مستقیم و یا با مردرندی بحساب سخیف و دون مایه خودشان سخن از ملّت ها بمیان می آورند ، موجوداتی بظاهر انسان نما هستند، که سود موقت خود را در کشوری پاره پاره شده میبینند. یعنی اقوام ایرانی که قرنها در کنار هم و با صفا و صمیمیتی غیر قابل انکار با یکدیگر یکدل و با غنای فرهنگی که از امتزاج این اقوام با یکدیگر است ، در کمال مهربانی و صلح با وجود تسلط باوری 1400 ساله هولناک و جنایت پرور ، زندگی پُرباری داشتند، اینک بخواست عده ای سخیف بیوطن و هوچی رذل بایستی بصورت ملوک الطوایفی تجزیه شود و بلوچ و کِرد و تُرک و عرب ووو... هرکدام برای خودشان مجزا و جدا تکه ای زمین را بخود اختصاص بدهند و بدینوسیله موجب برآوردن آرزوی قلبی نیروی امپریال بشوند. چه، سرزمین وسیعی چون ایران چنان تکه پاره شده، براحتی و سادگی قابل استعمار و استثمار و چاپیده شدن است و هر قومی که بخواهد کوچکترین گربه رقصانیی بکند فورا با تحریک همسایگان بیشمارش بخاک و خون کشیده شود؟!
کشور قدرتمند یوگوسلاوی را تکه پاره کردند ، فرآورده اش چیست؟
کشور کره را دونیم کردند واقعاً شرم آور است.
آلمان را تکه کردند در نهایت همّت خودشان چاره ساز شد.
ویتنام را وحشیانه دوتکه کرده بودند ، اما شرف و پُشتکار ملت غیور و قهرمانش ، که هرچقدر هم ستایش شود کم است ، و با دادن قربانیهای میلیونی مجدداً یک کشور غرور برانگیز شد.
هممیهنان بدانند . آگاه و هوشیار باشند که از دهان کثیف هر لات و بی سروپایی که کوچکترین ندای تجزیه طلبی در آید باید محکم و با اراده ای آهنین بر آن کوبید و نابودش ساخت. چنین کسانی خطرناک تر از تمام خطرات هستند و نابودیشان آرزوی هر میهندوستیست.
زنده و جاوید باد سرزمین ایران همراه با اقوام متشکله اش.
نابود و ذلیل باد تجزیه طلبان بیوطن و خائن به ملّت، مرگ ننگین بر آنان.

Montag, 29. August 2011

تصمیم گیری شورائی

در مزمّت فرد پرستی

نشاندن یک انسان بر مسند قدرت بصورت مستمر و تازمان مرگش همیشه و بدون حتی یک استثنا در تمام طول تاریخ بشریت فاجعه آفرین بوده هست و خواهد بود. با مروری کوتاه بر تاریخ مثبوت بشریت در تمام گیتی و از تمام قرون و اعصار ، این حقیقت اثبات شده است. انسان کامل وجود خارجی ندارد چون زائیده طبیعت است و در طول عمرش مورد نوسانات روحی و اخلاقی قرار میگیرد و این را همه میدانند. حال چه قدرت ارثی که براستی خلاف تمام نوامیس طبیعت است ، چه قدرت فردی و متنوع.
با درک این حقایق و دانستن آن از طرف هوشمندان تاریخ بشریت که در تقسیم هوش و استعداد طبیعی بعللی که معلوم نیست و هرگز هم معلوم نخواهد شد، سهم بیشتری از هوش و ذکاوت و استعداد برده اند ، بهترین شکل امور اداره جامعه بشریت را ، تصمیم گیری شورائی دانسته اند.
تکیه بر یک مکتب و پیشبرد آن توسط قدرتمندی یک انسان که مادام العمر مامور اجرای آن میشود، عملاً و بگواه تاریخ حتی بدون یک استثنا بفاجعه می انجامد. یک مثال واقعی و عملی از تاریخ نمیتوانید بیابید که حقیقت غیر از این باشد.
از تعریف و تمجید مستبدین و جنایتکاران تاریخ بپرهیزید و برواج واقعیت امر شور و مشورت انسانی برای زندگی کوشش کنید تا بشود این حلقه اهریمنی را از هم پاشاند.
چون انسانها بنا بدلایل طبیعی که قابل درک نیست هر کدامشان درای ویژگیهای خاص خود هستند، و برای تفاهم دارای اشتراک زبان و بیانند ، در گردهمائی مشورتی براحتی میتوانند در مورد منافع خود و اداره امورشان تصمیم گیری کنند ودر ابعاد بزرگتر تعیین نماینده با زمانی محدود بکنند و این سلسله مراتب بدون تعیین یک فرد برای اجرای امور ادامه داشته باشد و از ایجاد طبقات پرهیز شود.
مجدداً عرض میکنم که هیچ انسان صالحی در دنیا یافت نمیشود که در تمام طول عمرش به خدمت بقیه بپردازد و این قانون اثبات شده طبیعت است. تاریخ بشریت فاقد وجود چنین انسانیست. شما هیچگونه مثالی عملی و روشن نمیتوانید در طول تاریخ بشریت بیابید که با جنایت و آدمکشی توانسته باشند آزادی و رفاه برای همه و برای همیشه مهیا کرده باشند. فرد دوستی یا بدتر فرد پرستی فاجعه بار است. فقط شور و مشورت و تصمیم گیری شورائی غایت سعادت و تضمین کننده رفاه بشریت است.

Donnerstag, 18. August 2011

شقاوت دین

اصولاً مبارزه با مذهب، حال هر مذهبی، تنها راه رهایی انسانها از مذّلت و بدبختی است. این مبارزه کاری بس دشوار و طاقت فرسایی است. مذهب بدلیل نقش باوریش از بدو تولد مشکلی لاینحل بنظر میرسد. در اصل و واقعیت هم همینطور است. احساس مالکیت حسی طبیعی و ژنتیکی است. این احساس در اولین برخورد دو یا چند کودک خردسال برای تصاحب اسباب بازی کاملا مشهود و متبلور میشود. لذا با تقویت این احساس و ایجاد اختلاف بین زحمتکش و قلدر یعنی کسب سرمایه اولین کوششی بود تا از آن دین سازی شود. اولین دین الهی بنام ابراهیمی از طریق موسی بفرم یهودیت شکل گرفت و متجلی شد تا مالکیت صاحب سرمایه را رسمیت و به آن تقدس الهیت بدهد. بعد عیسی آمد و این و تقدس را بیشتر تقویت کرد. بعد گروه مافیایی محمد متشکل از ابوبکر و عمر و عثمان و علی با همراهی دانشمندان همراهشان مانند دانشمند ایرانی سلمان و فیلسوف رومی صهیب و دانشمند حبشی بلال رسید که پس از راهزینهای بیشمار و انباشت ثروت غارت کرده خود، بفکر تنظیم قوانین مافیایی خود برآمدند و آنرا در قالب دین پیریزی و بسفارش سلمان آنرا آخرین دین متشکل از فرمان الهی من درآوردی خود قلمداد کردند. این اراذل نیمفومان ( Nymphoman ) حتی تصاحب زن و به مالکیت در آوردن کنیز و برده و مجاز شمردن هرگونه جنایتی از این اموال؟؟؟ خود، در کتاب سرتاسر جنایت پرور خود از هیچ سفارش مشمئز کننده ای فروگذار نکرده اند. در خزعبلات بی سروته که در این کتاب کذا سر هم کرده اند براحتی میتوان رذالتهای جنایت آمیزشان را در بحساب آیات 3 و 15 و 16 و 24 سوره مهمل نسا و اوج جنایت وقیحانه و غیر انسانیشان را در بحساب آیه 38 سوره مائده بخوبی مشاهده و درک کرد.
حال ملیونها انسان بدون دخالت مستقیم خودشان و صرفاً بر پایه تعلیم و تربیت از بدو تولد تا مراحل بعد از بلوغ خود با این شرارت های غیر انسانی تربیت و نهایتاً جزو مهمی از باورهایشان میشود. بنا بر این شرح بینهایت کوتاه و ملخص، این بدیهیست که سرمایه دار با استناد به این ادیان انسان ستیز، تداوم سرمایه داری را از طریق میراث و تداوم استثمار و بهره کشی را ، از طریق دین و تبلیغ در تقدیس آن پایدار نگهمیدارد. شما غافلید که کمکهای مالی برای غلبه خمینی دجال صددرصد از طریق بازاریان تامین شد. آخرالامر مبارزه قطعی با دین، تنها ناجی بشریت خواهد بود. امید است فرهیختگان بیشماری که میدانم هستند و قلمشان طرفداران بسیاری دارد در امر ترویج و تحکیم واقعیات وارد کارزار آگاهی عامه شوند و اگر خود از نتیجه آن بهره مند نمیشوند حداقل برای فرزندان و نسل آتی خود سودمند واقع شوند.

Mittwoch, 17. August 2011

ویژگیهای ایرانی

گرگ بیزار
خيلي دلم ميخواست چند جمله اي در جهـت تمجيـد از ايــران و ايــراني بنويســـم.ولـي دروغ چرا؟
کجــاي اين ملّت- کجــاي ايراني بـودن افتخــار دارد؟
يک مشـت دزد کلــّـاش - خائــن - فرصت طلـب - تنبــل - حـق ناشنـاس - بادمجان دور قاب چین - پُشـت هم انداز و ترسو و حقه باز- در يک منطقـه از اين دنيـا بنــا م ايــران جمـع شده انـد و دلشــان خوش اسـت که زمـانـي آدم بـوده انـد
قدرتــي ي خـدا - اين سـرزميــــن هيچـوقت از موجـوداتـي با صفـات مشروحه بـالا کـم نداشته است
ا ُمتـّـي ( ا ُمت يعني گلـه شتر) کـه آريوبرزن اش را يک ايراني خائن لو ميدهد
امتـي کـه بابک اش را افشين که آ نــــهــم يک ايراني است تحويـل خليفـه اش ميـدهـد
امتي كه 98 درصدش به جمهوري اسلامي راٌي ميدهد بدون اينكه بداند چه معجوني است
امتـي کـه سی سال مثل سگ توي سرش ميزنند – جوانانش را تیرباران و اعدام میکنند و صدايـش در نمي آيد، و بالا تر از همه ، امتي که در سال 1357 با جمعيت پنج میليوني به استقبال امامشان ميروند ، و بعد از ده سال که اين رهبر ارمغاني جز فشار و گراني و تورم و جنگ و نکبت و بدبختی و مرگ برايشان نمي آورد ، اين بار با جمعيت ده میليوني به تشييع جنازه اش ميروند! تورا به خدا اين حدّ نادانی وٌ بلاهت نيست؟
اين امت - اُمّتي كه اِدّعا داريم هنر نزد او است و بس - سروري تازيان را بدرازاي 508 سال تحمل کرد . در طي اين سالها عرب ، اموال ايرانيان را به غنيمت گرفت ، زنان آنان را کنيز و مردان آنان راغلام کرد. ايرانيان مـوالـي شدند . با اين عنوان ، ايرانيان را تحقيرها کردند، حق داشتن مقامهاي کشوری و نظامی را از او گرفتنـد .... عربها با موالي راه نمي رفتنـد و به آنان اجازه نمي دادند که بر جنازه عرب نماز بگزارد . موالي حق ازدواج با عرب را نداشت . موالي ميبايست پياده به جنگ برود و از غنـا ئم هم سهمي به او داده نميشـد . موالي به نام پيشين خود خوانده نميشد . او ميبايست به نام کسي که او را اسير کرده و يا در بازار برده فروشان خريده بود ، يا به نام يک عرب خوانده ميشد. ايرانيان خوش غيرت 508 سال اين حقارت را به جان خريدند و غير از حدود ده مورد جدي ، مقاومتي ديده نشـد. اين ، به حساب من ميشود يک مقاومت در هر 50 سال!!!
فکر نکنيد که بعد از 508 سال ايرانيان بيدار شدند و قيام کردند و حکومت خليفه را برانداختند.... نه خير ! بايد يک مغول بنام هلاکو مي آمد و به حکومت عباسيان پايان ميداد.
بعد از 508 سال نوکري عرب، حالا نوبت نوکري مغولان به مدت 300 سال بود . اگر متوسط مقاومت در مقابل اعراب 50 سال بود، در مقابل مغولان در يکصد سال اول هيچـگونه مقاومتي نشان داده نشد.
قيام سربداران در خراسان بيش از يکصد سال پس از حمله مغول روي داد.
پس از 300 سال آقايآن صفوي تشريف آوردند و تشيّع را که خود از عباسيان و مغولان مخربتـر بود ، به ارمغان آوردند .
اين ملت بي غيرت هيچوقت نتوانسته است کار مثبتـي براي مملکت اش انجام بدهد..
بي خودي هم پُز تاريخ پُر فتوح دو هزار و پانصد ساله و هفت هزار ساله را به رُخ هم نكشيم. جوابتان در كتاب "سازگاري ايراني" به قلم مهندس مهدي بازرگان است. حتــي اين آفتابـــه به دست هم اين واقعيت را فهميده بود : وقتي بنا باشد ملتي به طور جدي با دشمن روبرو نشود ، تا آخرين لحظه نجنگد و بعد از مغلوب شدن سر سختي و مقاومت نكند ، بلكه تسليم اسكندر شود و آداب يوناني را بپذيرد ، و یا اعراب كه مي آيند در زبان عربي كاسه گرمتر از آش شده صرف و نحو بنويسد يا كمر خدمت براي خلفاي عبّاسي بسته دستگاهشان را به جلال و جبروت ساساني برساند ، در مدح سلاطين تُرك چون سلطان محمود غزنوي آبدارترين قصا ئد را بگويد ، غلام حلقه بگوش چنگيز و تيمور و خدمتگذار و وزير فرزندانش گردد ، يعني هر زمان به رنگ تازه وارد در آمده به هر كس و نا كس تعظيم و تکریم و خدمت كند ، دليل ندارد كه نقش و نام چنين مردمی از صفحه روزگار برداشته نشود. سرسخت هاي يك دنده و اصوليها هستند كه در برابر مخالف و متجاوز مي ايستند و به جنگش ميروند يا پيروز ميشوند و با احياناً شكست ميخورند ووقتي شكست خوردند حريف چون زمينه سازگاري با آنان را نميبيند و با مزاحمت و عدم اطاعت روبرو ميشود از پا درشان مي آورد و نابودشان ميكند.
حسن نراقي در كتاب بسيار روشنگر " چرا در مانده ايم , جامعه شناسي خودماني" ميگويد:
اگر به سراسر اين تاريخ نگاه كنيد، با اغماض هاي جزئي ، سراسر آن يك طيف یكنواخت و تكراري و نوسان سينوسي است. قبيله اي دچار ظلم و ستم ، و ركود و پس از آن رخوت ، و بي تفاوتي و نوميدي ميشود ، آنوقت يك قوم ، يك سركرده ، يك جريان ، يك همسايه فرصت را مغتنم ميشمارد - در دستش شمشير و در كامش زبان چرب و نرم و وعده هاي فريبنده - ولي در كلّه اش جز به غارت و تاراج - به هيچ چيز ديگري نمي انديشد. يعني براي فتحّ - فقط زور بازو نياز است و ويراني و آتش زدن ، چه در اين مرحله استطاعت انديشيدن - نه تنها عامل موٌثري نيست بلكه تا حدودي باز دارنده هم هست، فاتح ميشود ، قبلي ها را يا ميكُشد و يا فراري ميدهد ، جايش مينشيند تا از درون قبيله - يك عده كه نه شهامت كشته شدن را داشتند و نه قدرت و يا شانس فرار ، به سرعت تغيير شكل ميدهند ، با فاتح به صورت كاسه داغ تر از آش همداستاني ميكنند ، و ميشوند دست راستش
يحيي برمكي در خدمت هارون قرار ميگيرد ، خواجه نظام الملك ميشود همه كاره ملكشاه سلجوقي ، خواجه نصيرالدين طوسي مي شود دست راست خان مغول ، ميرزا ابراهيم كلانتر با هزار دوز و كلك حكومت را از زنديه ميگيرد و ميدهد به دست قاجاريّه . . . . . اما چون تدبير نيست ( و اگر هست اختصاصاً در جهت منافع شخصي به كار ميرود) برنامه ريزي هم نيست ، مديريّت پايدار نيست ، درايت نيست ، خيلي زود شمارش معكوس شروع ميشود. سراسر تاريخ گذشته مان را نگاه كنيد – گرفتن - به همت يك مرد نظامي انجام ميشود - چون براي گرفتن فقط زور لازم است و آتش زدن و زبان درآوردن ، امّا وقتي اوضاع آرام شد مي بينيد كه ديگر حتي نادر شاهي كه براي ايراني ي سرافكنده ي بعد از صفويّه ، اين چنين اعتباري را فراهم آورده بود ، قادر به ادامه ي كار نيست چون تمرين سازندگي نكرده ، آمادگي و سواد لازم را براي كار ندارد ، بنابر اين همان رويّه ي نظامي را آنقدر ادامه ميدهد كه مردم بیچاره براي تامين ماليات مجبور ميشوند دخترانشان را به تركمن ها بفروشند و وقتي ديگر به جان آمدند باز شروع ميشود ، روز از نو و روزي از نو
ميبينيد كه افتخار صادرات ناموس به دوبي و پاكستان چيز تازه اي نيست و قبلا هم مفتخر بوده ايم.
اين از قديم تان - در اخيرِتان چه داريد؟ انقلاب مشروطيّت؟؟؟
اگر فکر ميکنيد انقلاب مشروطيت کار اين خوش غيرتان بوده است سخت اشتباه ميکنید .. اگر سفارت انگليس نبود و مشروطيت هم به نفع اش نبود ، انقلاب مشروطيت هم اتفاق نمي افتاد. رجوع كنيد به ديگ هاي پلو و خورشت در باغ سفارت انگليس توسط مشروطه طلبان .
لطفا در ارائه ي افتخارات اخيرترتان زياد جلو نيائيد كه بوي گندش خفه مان ميكند.
امتـي که هر بار پهلــواني زائيــد در برابرش صد ها خائن پس انداخت که آن پهلـوان را بکشنـد
حتي ليـا قت داشتن همـان چيـزي را هم که امـروز دارند نـدارند
امـــّـا من کيستم و اسمـم چيست ؟
من هم يک .....ایرانی هستم مثل بقیه ایرانیها با تمـام صفا ت بالا فقـــط منصف تر و راستگـــو تر يک ايرانـي بزرگ شده تهـران - سـي و چنـد سالـم بود که عکـس آقا خميني را در مـاه و پشمــش را لاي قران ديــدم گفتم يا مرگ يا خميني و شاه را بيرون کـردم و امـام را به جايـش گذاشتم روزي که روزنامه هاي تهـران بزرگ نوشتنـد شـــاه رفــــت - من خيابان پهلوي سه راه يوسف آبــاد بـودم و چه جشنـي بــود و شيرينـي پخـش ميکردنـــد - من ، يک مهنـــدس تحصيـــل کرده ، هنــوز نفهميــده بودم کـه چـه امـامي و تا کجــا به مـن فـرو رفتـه اسـت .
بعـد که هـوا پـس شــد آمــدم آلمان من و امثــال من ايران را به اندازه کافـي آباد کـرده بوديــم و حالا نوبـت آباد کـردن آلمان بـــود –
این آیه یاُس و ناامیدی نیست بلکه حقایقی تاریخی و لخت و عریان ، و بهر شکل حقیقت ، حقیقت است.
حـالا د يـد يـد چـرا افتخـار نمـي کنـم که ايـرانـي هستم.
آیا می توان با شما قدری از خاکستری سخن بمیان آورد؟ نه
یکی سفیدی می بیند دیگری سیاهی

دانشگاه در کلام امام

دانشگاه در کلام امام

به تاریخ ها توجه کنید
دانشگاه
- ( اگر دانشگاه ما یک دانشگاه صحیحی بود جوانهای ما را که در دانشگاه میخواهند حرف حقی بزنند خفه نمیکردند. دانشگاهی که بر آن حکومت کنند دانشگاه نمیشود. محیط علم باید آزاد باشد. ) نجف، 6 مهر 1356
- ( دانشگاه که مرکز علم و سازنده آینده ملت است تعطیل است. نمیگذارند کارش را بکند. میریزند توی آن، زن ومردش را میزنند، زحمی میکنند یا میگیرند و میبرند در حبس ها. دانشجو را کتک میزنند یا میکشند. ) در دیدار با گروهی از ایرانیان مقیم اروپا، نوفل لو شاتو، 20 مهر 1357
- ( اساتید دانشگاه نمیتوانند آنطور که میخواهند بکار خودشان ادامه بدهند. دانشجویان دانشگاه ها هم نمیتوانند بکار خودشان آنطور که میخواهند ادامه بدهند. دولت برای تحمیل قدرت خودش تشبث میکند به یک عده چماق بدست. هرگونه آزادی را از دانشجویان گرفته اند.) در دیدار با گروهی از ایرانیان مقیم اروپا، نوفل لو شاتو، 2 آبان 1357
- ( مدارس ما غالباً نیمه تعطیل هسنتند یا تعطیل. وقتی هم اشتغال داشته باشند دستور اینست که آزادی کلام و آزادی اظهار عقیده در آنها وجود نداشته باشد و رجال روشنفکر در آنها فعالیتی نکنند. ) در مصاحبه با تلویزیون فرانسه، پاریس 6 آبان 1357

 * * *

- ( ما هرچه میکشیم از این طبقه ای است که ادعا میکنند دانشگاه رفته ایم و روشنفکریم و حقوقدانیم، هرچه ما میکشیم از اینهاست. ) قم اوّل مرداد 1358
- ( منافقین هی میگویند مغزها دارند فرار میگنند، بجهنم که فرار میکنند. این دانشگاه رفته ها، اینها که همه اش دم از علم و تمدن غرب میزنند بگذارید بروند. ما این علم و دانش غرب را نمی خواهیم. اگر شما هم میدانید که در اینجا جایتان نیست فرار کنید، راهتان باز است. ) جماران، 8 آبان 1358
- ( ریشه تمام مصیبتهایی که تاکنون برای بشر پیش آمده از دانشگاه ها بوده است. این تخصص های دانشگاهی بوده است. تمام فسادهایی که در ملت ها پیدا شده از حوزه های علمیه ای بوده است که از نظر شرعی متعهد نبوده اند. همه مصیبت هایی که در دنیا پیدا شده از متفکرین و متخصصین دانشگاه ها بوده است. کشور ما را هم همین دانشگاه ها بدامن ابرقدرتها کشاندند. حالا شما می نشینید و می نویسید که چرا دانشگاه تعطیل است؟ اگر به اسلام عقیده دارید بدانید که خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه ای بالاتر است. ) در دیدار با اعضای دفتر تحگیم وحدت حوزه دانشگاه، 27 آذر 1359
- ( ما دانشگاهی را که شعارش این باشد که میخواهیم ایران آباد و متمدن داشته باشیم و رو به تمدن بزرگ برویم نمیخواهیم. ) در دیدار با نمایندگان مجلس، جماران، 6 خرداد 1360
- ( امیدوارم احساس کرده باشید که همه دردهای ایران از دانشگاه ها شروع شده است. ) در دیدار با وزیر و معاونان وزارت فرهنگ و آموزش عالی، 27 فروردین 1364
- ( در نیم قرن اخیر آنچه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است قسمت عمده اش از دانشگاه ها بوده است. ) از وصیت نامه امام
امید است بعد از نزدیک به گذشت 33 سال ویاد آوری تحجر فکری، پی به افکار و سفارشات زرّین گهر امام سیزدههم برده باشید و به نحسی سیزده گرفتار نیایید

مافیای اسلام

مافيای مدينه
(آموزش اسلام در يک جلسه)
در صفحات تاريخ اسلام بطور خلاصه خوانده ايم که مردم ساکن مکه، پس از آنکه از مزاحمت ها و خرابکاری ها و نفاق افکنی های اراذل و اوباشی که به گرد محمدابن عبدالله جمع شده بودند به ستوه آمده و تحمل تجاوزها و اخلال گری های آنان در زندگی روزمره و آرامش شهر بر مردم گران آمده بود، مصمم شدند که با دارودستهء محمد به مقابله برخيزند. تعقيب عمال و آدم های محمد با فراز و نشيب ها و هزينه ها و سختی هايی همراه بود، اما سرانجام مردم مکه موفق شدند آنها را از شهر خود برانند و آرامش را به زندگی خود بازگردانند.
شصت هفتاد نفری که به سرکردگی محمد در بيابان ها آواره شده بودند، پس از يک دورهء گرسنگی و سختی و سرگردانی در صحراهای خشک، عاقبت به شهر مدينه که فاصلهء کوتاهی از مکه داشت رفته و در آن شهر ساکن می شوند.
بخش اصلی و هيجان انگيز تاريخ اسلام از همين زمان شروع می شود که نطفه های سازمانی مافيايی و گانگستری مرکب از اوباش گريخته از مکه، بعلاوهء شمشيرکش ها و گردنه بگيرها و قطاع الطريق های مدينه که به دو قبيلهء اوس و خزرج وابسته بودند شکل يافته و ظهور می يابد. تشکيلاتی مافيايی که بعدها در« سازمان روحانيت شيعه» در ايران، با کمال انسجام ساختاری و کارآمدی و گسترد گی و سودآوری فراروييد.
در اين زمان شورای مرکزی مافيای مدينه تشکيل می شود که شامل محمد در مقام پدرخوانده و ده تن از لاشخورهای مکه و مدينه موسوم به عشرهء مبشره از قرار ابوبکر ـ عمر ـ عثمان ـ علی ـ طلحة بن عبيدالله ـ زبير بن عوام ـ عبدالرحمن بن عوف ـ سعد بن ابی وقاص ـ سعيد بن زيد و ابوعبيدة بن جراح است.
از اين گروه دوتن به پدرخوانده نزديک ترين بودند. عمر و علی.
عمر مردی زيرک و باهوش و در عين حال قسی القلب و دگم و راست کيش بود. از جنم آدم هايی که در قضاوتشان، برای کمترين گناه، اشد مجازات را در نظر می گيرند. بطوريکه فرزند خود را به جرم نوشیدن شراب تا کمی بيشتر از سرحد مرگ تازيانه می زند.(لازم به توضيح است که مفهوم گناه در مشرب مافيای مدينه به معنی مخالفت و سرپيچی از احکام پدرخوانده و يا همان پيامبر می باشد.) بعد از مرگ محمد و در دوره ای که عمر به مقام پدرخواندگی دست يافت، حوزهء فعاليت و سيطرهء مافيای مدينه با درايت و سياست وی به اقصی نقاط عالم گسترش يافت.
اما علی ابن ابی طالب ملقب به قتال العرب، گدازاده ای بی سواد و لمپن بود که به دليل خوی وحشی گری و متجاوزش، هرکجا که محمد به کثيف ترين و رذيلانه ترين اعمال نياز داشت، حاضر به يراق بود. قتل و ترور و سربريدن و مثله و پاره پاره کردن انسان ها و بوی خون علی را نشئه می ساخت. جا لب اينجاست که سيرت علی بر خلاف معمول در اکثر افراد، اما در صورتش به کمال متجلی بود. قد کوتاه با پاهايی از بالاتنه کوتاهتر، بازوهای پيچ پيچ و قوي، شکم برآمده، دندان های پيش آمده، چشم های ورقلمبيده. علی علی الظاهر بسيار شبيه شرک بود. با اين تفاوت که شرک هيولای نازنينی است.
اين دو تن پس از مرگ پدرخواندهء مافيای مدينه، سرنوشت تاريخی آنچه را که بعدها به« دين اسلام» شهرت يافت و به شعبه ها و سازمان های تبهکاری ريز و درشت تقسيم شد، تا حدود زيادی دگرگون ساختند. البته شرح آنچه سپس تر بر اين دگرگونی مترتب گرديد موضوع اين نوشتار کوتاه نيست. اما لازم است بدانيم که مافيای روحانيت شيعه که امروز بر ايران حاکم است، پيشينه و ريشهء سازمان و تشکيلات خود را به علی منسوب می داند و بعد از محمد اورا پدرخوانده می شمارد.
کلاً مافيای مدينه نظير نمونه های مشايه آن در دوران معاصر ما از جمله مافيای سيسيل در ايتاليا و يا دارودستهء ال کاپون در شيکاگوی نيمهء اول قرن بيستم، حول دو محور و خواست و مطالبهء اساسی اما با حاشيه های بسيار شکل گرفت: پول و زن.
مافيای مدينه برای نخستين بار با حمله به کاروانی تجاری در نقطه ای بنام بدر که کاروانيان برای استفاده از چاه های آب آن منطقه توقف کرده بودند و قتل عام بازرگانان و محافظان کاروان، مزه و طعم پول و ط لای فراوان را چشيدند. قريب نهصد تن را به قتل رساندند و زنهای و بچه های همراه کاروان را به کنيزی و بردگی بردند. در اين نوع پورش به کاروانها و قبايل، گاهی پدرخواندهء مافيای مدينه بلافاصله و همان روز، به زنی که شوهر و برادران و بستگانش را به قتل رسانده و به کنيزی گرفته بود تجاوز می کرد.
در مرامنامهء مافيای مدينه که سال ها بعد به سرپرستی يکی از آدمهای محمد بنام عثمان گردآوری و تأليف شد و به قرآن موسوم گشت به صراحت از اهداف و مقاصد لاشخورهای مدينه سخن رفته است. به عنوان مثال پدرخواندهء مافيای مدينه زمانی که آدم هايش از دزدی باز می گردند به آنا! ن می گويد:" آنچه به غنيمت بردهايد حلال و پاكيزه بخوريد." يعنی کيفشو ببريد و هيچ هم وجدانتان معذب نباشد! هرچند صاحبان اموال را « فراز گردنشان را زده باشيد و همهء سرانگشتانشان را قلم کرده باشيد.» انفال 12 و 69
همچنين در مرامنامهء مافيای مدينه آمده است که پدرخوانده مجاز است همسرانی که مهرشان را داده و کنيزانی که از غنيمت جنگی به دست آورده و دختران عموهايش و دختران عمه هايش و دختران دايی و خاله اش و زنانی که خود را به او بخشيده اند... و کلاً تمام زن های روی زمين را بگايد! (احزاب 50)
پيش از اين تاريخ، دزدها و راهزنان و حرامی های سرزمين حجاز و نجد و اطراف آن بصورت گروه های کوچک و پراکنده و مستقل به کاروان هايی که غالباً کالاهايی را به مقصد شامات و روم حمل می کردند دستبرد ميزدند و يا به قبيله ها و طايفه هايی با جمعيت کم که قدرت دفاع از خود نداشتند هجوم آورده و به قتل و غارت و برده گيری می پرداختند. اما محمد در مدينه اغلب اين دارودسته های غارتگر را گردهم آورد و متحد و مجاب ساخت که تحت گروهی واحد و قوي، هم موفقيت بيشتری در دزدی ها و حملات خود به کاروان های تجاری و طوايف خواهند داشت و هم با هجوم به شهرها و سرزمين های آباد و ثروتمند دور و نزديک درآمد و سهم بيشتری از غنايم نصيب آنان می شود.
در حقيقت محمد با تبيين«ايدئولوژی دزدی» که به دين اسلام شهرت يافت و تدوين مرامنامه مافيای مدينه که قرآن خوانده می شد، به غارت و چپاول رسميت بخشيد و چنان قداستی برای دزدی و قتل و غارت و برده داری تراشيد که اگر راهزنی و جنايت و چپاول تا آن زمان فرضاً نزد برخی افراد نکوهيده بود و وجدان بعض راهزنان را گهگاه دچار عذاب می نمود، از آن پس دزدی و جنايت به عنوان کاری نيکو که بعد از مرگ نيز پاداشی برای آن در نظرگرفته شده عموميت يافت و رفته رفته اکثريت مردم ساکن شبه جزيره در اين شغل شريف به محمد پيوستند. از طرفی حضور اعضای وحشی مافيای مدينه که مسلمان خوانده می شدند، در ميان هر قبيله و شهر و آبادي، آن! چنان رعب و وحشت و اضطرابی در دل ساکنين می افکند که جملگی به خواسته ای آنان تن می دادند. مخالفت و مقاومت در برابر دزدان و جنايتکاران مدينه تقريباً غيرممکن بود.
دزدان مدينه زمانی که موفق شدند مکه را تصرف کنند و رؤسای گردن کلفت قبايل همچون ابوسفيان را با خويش همراه و هم پيمان نمايند، به چنان قدرت مخوفی دست يافتند که تقريباً هيچ نيروی معارضی در سرزمين عربستان قادر به مقابله با آنان نبود. در اين زمان آدمها و شمشيرکش های محمد به همه سو گسيل بودند و از هر قبيله و عشيره ای طلب باج می کردند و چناچه با مخالفت روبرو می شدند همه را قتل عام می کردند و زنان و کودکانشان را برده می ساختند و ام! والشان را غارت می کردند. طبق مرامنامهء مافيای مدينه يک پنجم از برده ها و اموال و غنايم سهم پدرخوانده می شد.
مافيای مدينه فريضه ای بنام« جهاد» برای اعضاء خود در نظر گرفت که طبق آن حداقل سالی يکبار موظف بودند به مردمان ديگر سرزمين ها حمله برند و آنان را غارت کنند. به اين طريق هرگاه اموال و ثروت های مسروقه مصرف و تمام می شد، در فرصتی ديگر و با حمله و جهاد، برای سال پيش رو تأمين آذوقه و پول و برده و زن می کردند. اين مرام و طريقه و شريعت، همان روشی است که بعدها به اقتصاد اسلامی و يا اقتصاد توحيدی معروف گشت.
( در ايران معاصر، اجرای اقتصاد توحيدی و ! نقش و وظيفهء مجاهدان و جهادگران در صدر اسلام را بازاريان سنتی به عهده گرفته اند. يک پنجم از انفال و غنايمی را که جهادگران اسلام پس از قتل عام و غارت غيرمسلمانان به پدرخوانده های مافيای مدينه پرداخت می کردند، امروز بازاريان با غارت عامهء مردم ايران به صورت خمس به مراجع تقليد و آيات عظام و ساير پدرخوانده های مافيای روحانيت شيعه می پردازند. بازاريان سنتی که مؤمنين و متديننين و شرکای واقعی مافيای اسلام را شامل می شوند، دست در دست روحانيت، فريضهء جهاد با کافران و مشرکان يعنی سنت غارت مقدس در اسلام را به شکل بسيار زيرکانه ای با انحصار و احتکار نان و خوراک و مواد و نيازهای مصرفی جامعه بجا ! می آورند. مافيای روحانيت شيعه نيز هرزمان که بازاريان با مشکلی مواجه شوند مانند جريان تنباکو به حمايت از منافع ايشان بر می خيزد. به غير از بازاريان هيچ گروه و قشر و طبقه ای در ايران امروز بطور مستقيم خمس و زکات و سهم امام به آخوند نمی دهد.)
همانگونه که کم و بيش به نوع فعاليت گروهای مافيايی و گانگستری آشنايی داريم، می دانيم که اين گروه ها در هر منطقه ای که فعالند با مراجعه به هتل ها و رستوران ها و فروشگاه ها و يا از افراد متمول طلب باج می کنند و چنانچه جواب رد بشنوند، گروهی را می فرستند تا اين مکانها را به آتش بکشند و تخريب کنند. سپس آدمهايی ديگر از همان گروه با اين ادعا که ما امنیت شما را تضمين خواهيم نمود باج خواهی می کنند.
نسبت گانگستريسم و تشکيلات مافيايی و يا تبه کاری سازمان يافته به دعوت و بشارت محمد، بيشتر از هرکجا در مفهوم « کافر ذمی» نمود و واقعيت می يابد. در منابع و مهملات اسلامی و در ذيل تعريف« کافر ذمی» آمده است:" کافر ذمي، غيرمسلمانی است که جان و مالش در پناه اسلام است".
جالب اينجاست که هيچ زمان هم به اين سؤال پاسخ داده نشد که مگر جان و مال غيرمسلمانان از جانب چه نيرويی به غير از مجاهدان اسلام مورد تعرض واقع می شده که اسلام با ازخودگذشتگی به نجات ايشان مأمور گشته است؟ نه تنها جان و مال غيرمسلمان که حتا جان و مال خود مسلمانان نيز همواره از جانب اسلام و مجاهدان اسلام مورد تجاوز و تعرض و تهديد بوده است. پيدايش و ابداع و اختراع اصل تقيه نزد شيعيان، تمهيد و تهيه ای به جهت حفظ خود از تجاوز ديگر فرقه های اسلامی بوده است و هرگز هيچ نيرو و قدرت و گروهی به غير از اسلام و مسلمانان و به دليل تفاوت های ايمانی و عقيدتی و انديشه ای و وجدانی کسی را مورد تعرض قرار نمی داده است.
کافر ذمی بايد پول و جزيه می داد تا جان و مالش را مجاهدان اسلام از تعرض خود مصون بدارند و در غير اين صورت بايد مسلمان می شد و زکات می پرداخت. در هر حال بايد باج می داد.
مافيای مدينه! در ايران
عبدالغنی الرصافی در کتاب« شخصيت محمدی» می نويسد:
« سراقه بن مالک نزد پيامبر بود. هنگامی که سراقه قصد بازگشت نمود، پيامبر به او گفت: ای سراقه نظرت چيست اگر دستنبندهای کسرا را بدست خود کردي؟ سراقه گفت: منظورت کسرا فرزند هرمز است؟ محمد گفت: آری.
در اينجا می بينيم که قصد محمد روشن و آشکار است، او می خواهد به سرزمين فارس دست يازد و دارايی کسرا را بچنگ بياورد. حتا دستيندهايش را سراقه بن مالک مدلجی بدست خواهد کرد.
محمد در جنگ خندق بار ديگر هدفش را آشکار ساخت، که در اين باره حلبی و ابن هشام و سيره های خود از قول سلمان چنين نقل می کنند:
در قسمتی از خندق مشغول کندن بودم که با زمين سخت برخوردم و پيامبر در نزديکی من بود، چون ديد کار بر من سخت شده است پايين آمد و کلنگ را از دستم گرفت و با آن، چنان ضربتی بر زمين کوبيد که جرقه ای در زير کلنگ برق زد، سپس ضربه ای ديگر و همان شد، و برای بار سوم باز هم جرقه زد، به او گفتم: ای رسول خدا اين چه بود که با هر ضربه کلنگ برق زد؟ گفت تو هم آنرا ديدی سلمان؟ گفتم آري، گفت: در ضربه اول، الله يمن را برای من گشود، و در دومی شام و سمت غرب را و در سومي، الله سمت شرق را بر من گشود.
و در روايتي، هنگامی که کندن زمين سخت، بر سلمان مشکل گرديد، رسول الله کلنگ را از دست او بگرفت و ضربتی بر آن سنگ زد، و يک سوم آنرا خرد کرد و برقی ظ اهر شد، رسول الله تکبير گفت و فرمود: کليدهای يمن را دريافت کردم، دروازه های صنعا را از همين جايی که ايستاده ام همچون نيش سگان می بينم، سپس ضربت دوم را وارد کرد و يک سوم ديگر آنرا خرد کرد، و برقی از سمت روم ظاهر شد، رسول الله تکبير فرمود و گفت: کليدهای شام را دريافت کردم، بخدا قصرهای سرخ آنرا می بينم و ضربت سوم را فرود آورد، و باقيمانده سنگ را خرد کرد و جرقه ای پديدار شد، رسول الله تکبير فرمود و گفت: کليدهای فارس را دريافت کردم، به خدا از همين جا که ايستاده ام، قصرهای حيره و مداين را همانند نيش های سگان می بينم، و شروع به وصف گوشه و کنارهای فارس برای سلمان کرد
هجوم گرازوار مسلمانان به ايران و تسلط مافيای مدينه بر جان و مال مردم ايران يکی از تلخترين و دردناکترين صفحات تاريخ ايرانزمين را رقم زده است. کفتارهای اسلام با شمشيرهايی برهنه به مدت دو قرن در دريايی از خون ايرانيان به پيش می تاختند. مردان جوان و زنان و کودکان را در زنجير می کردند و در بازارهای برده فروشی مکه و مدينه به حراج می گذاشتند.
( امروز يقين بدانيم که اگر در زمان حيات خود محمد، مجاهدان و جهادگران و وحوش مسلمان به ايران هجوم آورده و ايرانيان را به اسارت می گرفتند و در بازارهای مکه و مدينه به عنوان برده و غلام به فروش می رساندند، قطعاً از ميان آنان پهلوان ی ايرانی مانند قاتلان عمر و علی پيدا می شد و برمی خاست تا محمد عرب را هم به درک واصل کند. همانطور که يک ايرانی بنام فيروز نهاوندی معروف به ابولؤلؤ عمرابن خطاب خليفهء دوم را به قتل رساند؛ همانطور که ايرانی ِ اصيلی بنام بهمن جازويه ملقب به ابن ملجم علی ابن ابيطالب معروف به قتال العرب را سقط کرد.)
قرن ها پس ار هجوم وحوش مسلمان و لاشخورهای مدينه به ايران، مافيای مدينه به شکل سازمان روحانيت شيعه دگرديسی يافت. اين تشکيلات مافيايی پس از سده ها که بصورت جنينی و انگلی به آشاميدن خون جامعهء ايران مشغول بود، ناگهان در سال 57 با يورشی بی محابا ظهور کرد و بر تمامی منابع و ثروت های ملی ايران تسلط يافت. اموال و املاک و حتا خانهء شخصی افراد را مصادره کرد و يکصدهزارنفر را اعدام کرد و به قتل رساند و بالغ بر پنج ميليون تن را آواره ساخت.
مافيای روحانيت شيعه در دوران جنينی و در دورانی که مردم ايران به خواب اسلامی ِ عميقی فرو رفته بودند، از محل خمس و زکات و سهم امام و موقوفات و کلاً آنچه که به وجوهات شرعيه موسوم است، جهت توسعهء سازمان تبهکاری و گانگستريسم شيعه استفاده می کرد و بر بستر مردابی ِ حوزه های علميه و مدارس مذهبی و مساجد و حسينيه ها و هيئت ها و تکايا، بطور سنتی با جذب فقرا و گرسنگان روستايی ! و حاشيه نشين و نيز جذب افرادی بی مصرف و مفتخور با ارواح تنبل و کاهل، مانند پشه و مگس تخم ريزی می کرد و بر خيل ناسخون می افزود و در حقيقت با عضوگيری بی وقفه و انبوه طلبه ها، سازمان مافيايی خود را گسترش می داد.
منوچهر جمالی ايرانيار بزرگ می نويسد:
" سکولاريسم اينست که: سرمايه ملت ايران، « غنيمت = انفال » نيست، و نبايد « خرج دوام و ترويج شريعت اسلام » گردد، بلکه بايد در« تضمين نيرومندی و رفاه ملت ايران »، سرمايه گذاری شود. خمس و زکات و اوقاف نيز، سرمايه ملت ايران محسوب ميشوند.
خمس و زکات و اوقاف، بايد تابع حاکميت ملت گردد.
مسئله بنيادی دموکراسی وسکولاريزاسيون آنست که از ديد! حقوقي، « ملت، اينهمانی با خدا می يابد». طبعا هم قانونگذار و قاضی ميشود و هم دارنده کل قدرت اقتصادی ميشود، و می بايست کل اموال ِ سازمانهای دينی (اوقاف) و علما و ملازمانشان را که از ملت، غصب کرده اند، مصادره کند و به خود بازگرداند. کليه قدرتهای قضائی وحقوقی و اقتصادي، بايد ازعلما و فقها و سازمانهايشان و ملازمانشان، سلب گردد."
( منوچهر جمالی- چاشنی های انديشه)
بيش از سه دهه تجربهء حکومت اسلام و حاکميت و سلطهء مطلق مافيای روحانيت شيعه بر ايران، به روشنی نشان داد که اسلام در يک کلام يعنی دزدي، يعنی تبهکاری و جنايت مداوم. اسلام آموزه ایست اهريمنی برای نفاق افکنی و ويرانگری
ايران آخور تاريخی اسلام است. کفتارهای اسلام در تمامی تاريخشان از ايران تغذيه کرده اند. نه فقط رشد و گسترش شوم و نکبت بار اسلام در حقيقت مديون تهاجم قادسيه و چپاول ثروت های مردم ايران است، بلکه اسلام در هر برهه ای که دچار ضعف و ذبونی گشته با حملهء مجدد به ايران و چپاول ثروت های ملت ايران دوباره فربه شده و خوک گرسنهء وجودش را سير و پروار کرده است. همانگونه که پس از هجوم سال 57 با غارت و مصادرهء اموال ملی و مردمي، مافيای روحانيت شيعه که به حقارت و گدايی و روضه خوانی و گورستان گردی دچار شده بود، جانی دوباره يافت.
به هوش باشيم که مافيای مدينه و مجاهدان و جهادگران اسلام برای سومين بار و اين مرتبه در قالب اصلاح طلبان و ملی- مذهبی ها، با برافراشتن پرچم سبز الله و با پروژهء« اسلام رحمانی» و به کمک قدرت های سلطه گر غربی که حفظ اسلام به عنوان اصلی ترين عامل عقب ماندگی جوامع مسلمان دغدغه آنهاست، قصد حمله به ايران را دارند